نامه باران به مامان
به نام خداسلام مامان! حالا فهمیدم که وقتی میگفتی نخواب به کارات برس چی بود. مامان من تو این مدت تونستم کارهای زیادی انجام بدم: 1- داستان نوشتم. 2- راه رفتم. 3- به لَـلِـه وا و استاد فکر کردم. 4- منتظر...
View Articleنامه باران به بابا
وقتی باباش کرمان بود:بابا سلام! نمیدونی تو این مدت که نبودی اندازه ی دو قطره بارون به ما خوش گذشت. ولی اگه بودی، اندازه یک سیل بهمون خوش میگذشت. من و بامداد دلمون خیلی برات تنگ شده بود. امروز که اومدی...
View Articleبچه های ما
نامه باران به دوستش زهرا:زهرا ! کاش میشد من و تو هیچ وقت بزرگ نشویم و زود به اهدافمان نرسیم. سختی بکشیم و تلاش کنیم کار کنیم و زحمت های پدر و مادرهایمان را فراموش نکنیم. همین که مادر من اجازه داد به...
View Articleچرا تنها؟
نامه باران به دوستش زهرا:کاش ما میتوانستیم قاصدک ها را بگیریم و به بالای آسمان برویم. آن جا ابر به ما سلام میکرد. ماه به ما خوش آمد میگفت. ستاره برای ما قهوه می آورد. خورشید اشعه هایش را برای ما می...
View Article